Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «فردا»
2024-04-29@05:58:10 GMT

سرقت تاج سلطنتی توسط «مینیون‌ها»

تاریخ انتشار: ۱۳ شهریور ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۴۶۲۴۱۲۷

سرقت تاج سلطنتی توسط «مینیون‌ها»

موجودات عجیب و غریب و شرور انیمیشن «مینیون‌ها» که در مجموعه انیمیشن‌های «من نفرت انگیز» متولد شدند، توانسته‌اند مخاطبان بسیاری را در سطح جهانی به خود جذب کنند.

خبرگزاری مهر: بعد از ساخت انیمیشن «من نفرت انگیز ۱ و۲» کاراکترهای مینیون ها که حاصل خلاقیت تیم نویسنده و تولید این انیمیشن بود با استقبال مناسبی از سوی مخاطبان مواجه شد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!
این استقبال مانند بسیاری از آثار دنباله دار هالیوودی مورد استفاده تولیدکننده قرار گرفت و یک انیمیشن با محوریت کاراکترهای مینیون ها با نام «مینیون‌ها» در سال ۲۰۱۵ تولید شد که این ایده موفقیت آمیز بود و توانست در سطح جهانی بالغ بر یک میلیارد دلار فروش داشته باشد.

موجوداتی عجیب و غریب که ظاهری زردرنگ دارند و به زبانی که ظاهرا مشخص نیست صحبت می کنند، توانستند بازار مخاطبان سینمای انیمیشن را تسخیر و سود سرشاری را نصیب استودیوی سازنده یعنی استودیو ایلومینیشن و یونیور سال کنند. خلق و تصویرگری این موجودات حاصل ابتکار تیم سازنده در انیمیشن «من نفرت انگیز ۱» است و البته نقش آنها در آن اثر سینمایی به مراتب بهتر و دلچسب تر از «مینیون ها» بود. طنزهای موقعیت و کلامی حاصل حضور مینیون ها در «من نفرت انگیز ۱» در صحنه های گوناگون شیرین و سرگرم کننده است هر چند نقش آنها ۹۰ دقیقه کامل نیست و داستان حول محور آنها ساخته نشده است!داستان فیلم

داستان «مینیون ها» نیز وامدار من «نفرت انگیز ۱» است. در من «نفرت انگیز ۱» مینیون ها مشغول خدمت به گرو کاراکتر اصلی هستند چون او یک قهرمان بد است. خدمت به گرو مبدا تقسیم تاریخ مینیون ها است؛ تاریخ قبل از گرو و بعد از گرو.

تیتراژ فیلم تلاش می کند نحوه پیدایش آنها را توضیح دهد و طبق معمول تئوری داروین و نظریه تکامل بار این ماجرا را بر دوش می کشد، اما همانطور که می دانیم این نظریه از برخی جهات در تناقض با دین و خلقت الهی انسان قرار دارد ولی در تمدن غرب اکنون این نظریه به صورت کامل پذیرفته شده است!
بعد از ساخت انیمیشن «من نفرت انگیز ۱ و۲» کاراکتر های مینیون ها که حاصل خلاقیت تیم نویسنده و تولید این انیمیشن بود با استقبال مناسبی از سوی مخاطبان مواجه شد. این استقبال مانند بسیاری از آثار دنباله دار هالیوودی مورد استفاده تولید کننده قرار گرفت و یک انیمیشن با محوریت کاراکترهای مینیون ها تولید شد

داستان «مینیون ها» از بدو پیدایش تک سلولی ها شروع می شود. از همان ابتدا آنها علاقه دارند تا به موجودات شرور خدمت کنند. موضوع ادامه دارد تا زمان پیدایش تمدن بشری و تکامل آن و عصر حاضر و در این مدت زمان آنها به دایناسورها، انسان های اولیه، فراعنه، ناپلئون و آدم برفی ها خدمت می کنند اما به مرور زمان بدون ارباب می مانند. این موضوع باعث می شود تا سه نفر از آنها در جستجوی رییس بد از غار محل سکونت به سمت دنیای بیرون بروند در زمانی که رییس جمهور آمریکا ریچارد نیکسون است.بعد از جستجو، آنها راهی گردهمایی قهرمانان شرور در اورلاندو آمریکا می شوند و در آنجا با اسکارلت که سرآمد قهرمانان شرور است، آشنا می شوند. اسکارلت که زنی باهوش و در عین حال طماع و شرور است و سودای سرقت الماس تاج پادشاهی ملکه انگلستان را در سر دارد و به همین منظور هم مینیون ها را استخدام می کند. مینیون ها با دردسر فراوان و البته با شیطنت های حماقت آمیزشان در جریان یکی از مراسم های ملی انگلستان ماجرای سرقت را به گونه ای دیگر اجرا می کنند و پس از این کار به عنوان جانشینان ملکه انگلستان که شخصی مظلوم نشان داده می شود انتخاب می شوند. این کار خشم اسکارلت را بر می انگیزد و سبب می شود تا او به کاخ باکینگهام بیاید و تاج را در اختیار خود بگیرد.

اسکارلت که به مقصود خویش رسیده است مینیون ها را در زیرزمین زندانی می کند و تدارک مراسم تاج‌گذاری خویش را ببیند. تلاش مینیون ها برای فرار از زندان نتیجه می دهد و در مراسم تاجگذاری شیطنت آنها باعث به هم ریختن مراسم و عصبانیت اسکارلت می شود. ارتش شرورها که طرفداران اسکارلت هستند به دنبال آنها روانه و موفق به دستگیر کردن دو نفر از مینیون ها می شود. حالا کوین(یکی از مینیون ها) تنها مانده و تلاش می کند تا آنها را نجات بدهد. تلاش او باعث می شود تا به لابراتوار اسکارلت فرار کند و در آنجا او تبدیل به یک مینیون بزرگ می شود.

نبرد اصلی بین کوین غول پیکر و اسکارلت در می گیرد و در نهایت کوین، اسکارلت را شکست می دهد و مینیون ها را نجات می دهد و در عین حال نیز تاج و تخت را به ملکه انگلستان پس می دهد. در پایان، تاج مجددا توسط گرو که در آن زمان یک کودک است، سرقت می شود و این همان لحظه ای است که باعث علاقه آنها به گرو به عنوان رییس شده و آنها را به دنبال او روانه می کند.

تحلیل و نقد محتوایی

فیلم انیمیشن «مینیون ها» سرشار از سرگرمی است و داستان تنها در پرتو این عنصر پیش می رود. منطق حاکم بر داستان که موتور پیشران فیلم نیز است اصالت بدی است. فیلم به زبان ساده می گوید «بدی خوب است و قهرمان بد همان غایتی است که مینیون ها قرن ها در پی آن هستند و قهرمان شرور داستان کسی است که این شایستگی را دارد تا مینیون ها در خدمت او باشند.»
چندی است که خوب بودن بدی جزو لاینفکی از نظام ارزشی داستان های انیمیشن ها و فیلم های هالیوودی به حساب می آید و در واقع بد بودن یک ویژگی و مزیت محسوب می شود تا یک مفهوم اخلاقی! امروزه شاهد رشد این جریان به ظاهر هنری در آثار انیمیشنی نیز هستیم

چندی است که خوب بودن بدی جزو لاینفکی از نظام ارزشی داستان های انیمیشن ها و فیلم های هالیوودی به حساب می آید و در واقع بد بودن یک ویژگی و مزیت محسوب می شود تا یک مفهوم اخلاقی! امروزه شاهد رشد این جریان به ظاهر هنری در آثار انیمیشنی نیز هستیم. در دهه های پیشین، قهرمانان داستان های غربی شخصیت های خوب و مثبت بودند اما حالا نسلی جدید از قهرمان های شرور در فیلم هایی چون «شِرکِ»، «کمپانی هیولاها»، «من نفرت انگیز» و «مینیون ها» ظهور کرده است که در تقابل با این رویکرد هستند.

داستانک های فیلم به خودی خود مفهومی ندارند و آنقدر سرسری و گذرا هستند که بدون عنصر سرگرمی هیچ جذابیتی نخواهند داشت اما همین داستانک ها در خط داستانی کنار هم قرار گرفته اند و تا انتهای فیلم داستان را به پیش می برند. علت این امر نیز مشخص است: شخصیت مینیون ها عاری از هوش و خلاقیت هستند و این موضوع باعث شده تا اتفاقات پیش آمده نیز در این سطح قرار گیرند اما همین موضوع در خدمت روال داستانی قرار گرفته است و تا پایان فیلم به خوبی ادامه دارد و هیچ گاه باعث نمی شود تا تماشاگر خسته یا کسل شود.

داستان فیلم ظاهرا پیام یا مضمون خاصی را در بر ندارد و این موضوع تا هنگام ورود کوین به آمریکا ادامه دارد اما در بدو ورود او به جامعه دهه ۶۰ آمریکا که دوران زمامداری نیکسون بعد از ترور جان اف کندی است فضای فیلم تغییر می کند و شاهد برخورد مینیون ها با جامعه آمریکا و هنجارها و باورهای آنها هستیم.

جنبش صلح خواهی که در آن دوران و در اعتراض به جنگ ویتنام در جامعه آمریکا شکل گرفته بود به شکل واضحی در بخش های کوتاهی از فیلم اما به صورت موثر نمایش داده می شود و این نحله فکری که در زمان خود از جریان های موثر اجتماعی و بین المللی بود مطرح می شود. در ادامه شاهد حرکت کوین و استخدام او توسط اسکارلت هستیم. اسکارلت که یگانه قهرمان شرور داستان است در آمریکا زندگی می کند و سودای سرقت تاج سلطنتی انگلستان را دارد. کوین نیز به انگلستان می رود و دوباره شاهد ورود کوین به یک جامعه دیگر و نحوه برخورد و واکنش جامعه و هنجار آن نسبت به این موجود زردرنگ که گاهی اوقات تامل و تفکر نیز از خود نشان می دهد، هستیم.

برخلاف آمریکا جامعه انگلستان مردمی آرام و خونسرد و مبادی آداب اجتماعی نشان داده می شوند. این موضوع حتی در هنگام سرقت تاج سلطنتی نیز ادامه دارد و ملکه انگلستان پس از سرقت تاج شاد و سرخوش مشغول خوشگذرانی در کافه های انگلستان به همراه مردم است و گویی اصلا اتفاقی نیفتاده است اما در بیرون از این محیط اسکارلت و ارتش شرورش مشغول دنبال کردن مینیون ها است. در این انیمیشن ارزشگذاری هوشمندانه و در عین حال ناملموسی میان دو فرهنگ، دو کشور یا دو جامعه صورت گرفته است و در این میان علی رغم نمایش جذابیت های رایج زندگی آمریکایی در نهایت انگلستان و فرهنگ و سیاست این کشور مورد تمجید واقع می شود.

این موضوع تا جایی ادامه پیدا می کند که پس از سرقت تاج همه مردم به راحتی مینیون ها را به عنوان خاندان سلطنتی می پذیرند و هیچ مخالفت یا نفرتی علیه آنها دیده نمی شود. سطحی از آرامش و خونسردی که از جامعه انگلستان در فیلم نمایش داده می شود نوعی از تبلیغ غیرمستقیم است. نمایش کاراکتر ملکه انگلستان که تطابق نسبتا مناسبی با چهره واقعی او در دهه ۶۰ میلادی دارد و نمایش چهره ای معصوم و آرام از او موید این مدعا است. این موضوع را با چهره دیگر کاراکتر های فیلم مثل اسکارلت یا دیگر شروران مقایسه کنید؛ چهره های کاملا فانتزی و خالی از پارامتر های واقعی.

خونسردی و خوبی ملکه انگلستان تا جایی ادامه دارد که حتی مینیون ها را بعد از باز پس گیری تاج ملامت نکرده و به آنها هدایایی نیز می دهد. هر چند چهره نشان داده شده از جامعه انگلستان فاصله و تناقض زیادی با جامعه انگلستان در دنیای واقعیت دارد اما خلاقیت، هوشمندی و قریحه هنری که در ساخت فیلم و بخش های ذکر شده به کار رفته است در سطح بسیار بالایی قرار دارد. البته این رخدادها و پیام ها در طول ۹۰ دقیقه فیلم روایت می شوند و به اندازه ای اتفاق و سرگرمی و حادثه در فیلم وجود دارد که شاید درک مستقیم مخاطب را از این مفاهیم دور کنند.
در واقع استفاده از بستر مناسب داستان، روایتگری هارمونیک و یکنواخت، انسجام داستانک های فیلم، تطابق طراحی هنری با شخصیت ها و فضای داستان و کارگردانی هنری اثر شخصیت کاملا متوازنی به فیلم بخشیده است. این موارد همگی از نکات قوت فیلم هستند

در واقع استفاده از بستر مناسب داستان، روایتگری هارمونیک و یکنواخت، انسجام داستانک های فیلم، تطابق طراحی هنری با شخصیت ها و فضای داستان و کارگردانی هنری اثر شخصیت کاملا متوازنی به فیلم بخشیده است. این موارد همگی از نکات قوت فیلم هستند. کوین همان کوین «من نفرت انگیز» است و مخاطب در طول فیلم میان شخصیت مینیون ها با فیلم های «من نفرت انگیز» احساس تغییر یا تفاوت نمی کند. طراحی منظر و کاراکتر ها هم، چنین وضعیتی دارند و کاملا یک دست هستند. این موارد اما در خدمت روایت داستان به صورت موثری قرار می گیرند.

طراحی شخصیت نیز نکته ای دیگر و شاخص در این فیلم است. شخصیت اسکارلت و ملکه انگلستان مصداق این مدعی هستند. شخصیت اسکارلت سرشار از اتفاقات تازه و بعضی از مواقع غیر قابل پیش بینی است که در عین شرارت سبب جذب مخاطب می شود. البته واضح است که این موضوع کاملا منفی و در برخی از موارد غیراخلاقی است!

شخصیت ملکه انگلیس نیز چنین وضعیتی دارد. در کاراکتر او غلو زیادی صورت نگرفته است و تناسب میان کاراکتر و چهره واقعی او در آن زمان به چشم می خورد. گذشته از این موارد متحرک سازی این کاراکترها مناسب و یک دست هستند و این امر سبب شده است تا حس مورد نظر کارگردان به مخاطب منتقل شود. در مجموع «مینیون ها» ظاهری ساده و سرگرمی محور دارد که توانسته است از این ویژگی ها برای سرگرم ساختن مخاطب و انتقال مفاهیم خویش استفاده کند که فروش میلیاردی این فیلم در گیشه موید این مدعا است.

و اما از سوی دیگر نباید فراموش کنیم که تاریخ کهن کشورمان سرشار از اَمثال و حِکَم فراوان در قالب های سرگرمی اما دارای پندها و پیام های اخلاقی است که این قابلیت را دارند تا در یک اثر سینمایی نمایش داده شوند ولی تاکنون به درستی از آنها بهره نبرده ایم.

منبع: فردا

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.fardanews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «فردا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۴۶۲۴۱۲۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

آدینه با داستان/ چی از آسمان افتاد؟!

      داستان کوتاه

      مریم رحمَنی

       یک چیز سنگینی پرت شد توی حیاط. درست زیر پنجره‌ی اتاق خواب. از خواب پریدم و اولش فکر کردم خوابی دیده‌ام.مثل وقت‌هایی که خواب می‌بینم و بلافاصله بعد از بیدار شدن دنیای خواب و بیداری را نمی‌توانم از هم تفکیک کنم.

   پرده‌ی پنجره را کنار زدم و توی تاریکی مطلق حیاط هیچ چیز ندیدم. بی‌اختیار دست کشیدم به تشک تخت و دستم که به جسم گرم جمشید خورد، بی که برگردم و نگاهش کنم، پتو را کشیدم تا زیر چانه‌ام و سعی کردم دوباره بخوابم. چشم‌هایم بسته نمی‌شد و مدام تصویر مردی قوی هیکل می‌آمد جلوی چشمم که با نقاب مشکی و چاقوی تیز توی دستش بالای سر من و جمشيد ایستاده و... . هی چشم‌هایم را باز می‌کردم و سعی می‌کردم با تکان خوردن جمشيد را بیدار کنم، اما حالا بعد از گذشت یازده سال دیگر فهميده بودم این شکل خروپف کردن پشت سرش خواب عمیقی است که با این تکان‌ها، حتی با افتادن احتمالا یک هیکل درشت مردانه توی حیاط نمی‌شود بیدارش کرد. 

  نور چراغ توی حیاط هی خاموش و روشن می‌شد و داشتم فکر می‌کردم کاش برای عوض کردنش بیشتر پافشاری کرده بودم یا لااقل خودم می‌رفتم یک لامپ می‌خریدم و خودم عوضش می‌کردم، حالا مگر عوض کردن یک لامپ چقدر کار دارد که من این چیزها را بیاندازم گردن جمشید و او هم هربار با گفتن جمله‌ی "چقدر جدیدا حساس شدی"، از زیرش شانه خالی کند و مثلا بگوید فعلا که نور دارد! 

  لای پنجره باز بود و سوز تندی می‌آمد توی اتاق که برای هوای اردیبهشت ماه زیادی سرد بود. بالاپوشم را از روی پشتی صندلی برداشتم و انداختم روی دوشم. 

   برگ‌های درخت اکالیپتوس توی خیابان که نصفش کشیده شده بود توی حیاط خانه‌ی ما، همین‌طور داشتند تکان می‌خوردند و یک صدای خش‌خش ریزی توی هوا می‌رقصید. 

   بوی دود سیگار از کنار بینی‌ام رد شد و بی‌هوا سرم را بالا گرفتم و دنبال ماه توی آسمان گشتم. در هوای آلوده‌ی مرکز شهر و وسط این‌همه شلوغی کمتر پیش‌ می‌آید ماه را گوشه‌ای از آسمان ببینم. با زن همسایه‌ی طبقه‌ی بالا که آمده بود دم پنجره و سیگار می‌کشید چشم تو چشم شدم. سرم را به علامت سلام تکان دادم و بالاپوشم را از دو طرف هی کشیدم فقط برای اینکه کاری کرده باشم. چون آن‌قدرها که تصور می‌کردم باد سردی نمی‌وزید. 

-شما هم خواب‌تون نمیاد؟ 
- یه صدایی از توی حیاط شنیدم، اومدم پی‌اش! 

هم‌زمان گوش تیز کردم که صداهای اطرافم را به‌خاطر بسپارم. 

- من هیچ صدایی نشنیدم! 
-مطمئنید؟ صدای وحشتناک افتادن یه چیزی از پشت بوم بود.
 
کلمه‌ی پشت بام در لحظه روی زبانم چرخید وگرنه اصلا چه می‌دانستم آن "چیز" احتمالا سنگین از کجا افتاده روی زمين. 


به شازده کوچولو فکر کردم و دوباره فکر کردم آن صدا برای شازده کوچولو بودن زیادی بزرگ بود. 

زن گفت: چای یا قهوه می‌خورید؟ 
گفتم: این موقع شب نه! خوابم می‌پرد و تا صبح باید داستان‌سرایی کنم! 
از حرف خودم خندیدم و گمان کردم حرف بامزه‌ای زده‌ام، چهره‌ی بی‌تفاوت زن از آن فاصله و زیر نور کم رمق ماهی که اصلا نمی‌دانستم کجاست خنده‌ام را جمع کرد و دوباره بالاپوشم را از دو طرف کشیدم به خودم. 

زن گفت: شب‌ها خیلی طولانی‌اند. 
و دیدم که سیگار دیگری روشن کرد. روی نیمکت کهنه‌ی وسط حیاط نشستم تا راحت‌تر بتوانم به حرف‌هایش گوش کنم. گردنم درد گرفته بود.
-شاید بهتر باشد از اول غروب دیگر چای یا قهوه نخورید! 

-پس چکار کنم؟ 
- من و همسرم فیلم می‌بینیم. گاهی بازی می‌کنیم. منچ و مارپله. 

دوباره خندیدم و دوباره خنده‌ام را و بالاپوشم را جمع کردم. 
- فیلم‌های توی خیابان را هر روز می‌بینم. فیلم زندگی خودم را هرشب مرور می‌کنم. فیلم به چه کارم می‌آید. 

داشت لابلای برگ‌های اکالیپتوس دنبال چیزی می‌گشت. 
- ها... بیا... اومد بالاخره

-چی اومد؟ 
-ماه! خودتم داشتی دنبالش می‌گشتی.

از روی نیمکت بلند شدم و آمدم نزدیک ساختمان روی پنجه‌ی پا و دیدمش. عینکم را نزده بودم و چیزی که می‌دیدم مجموعه‌ای ابری از نور زرد بود. خب همین هم غنیمت بود. اینکه من درست نمی‌دیدمش دلیل بر درست نبودنش نبود. 

-قشنگه.. نه؟ 
-خیلی 

-فکر کن یه چیز گرد خیلی بزرگ وسط آسمون همینجور معلق وایساده، خود تو هم روی یه چیز گرد خیلی بزرگِ معلق وایسادی! اون تو رو نگاه می‌کنه، تو اونو. 

صدای گوشخراش یک موتور سیکلت برای چند لحظه ارتباط کلامی ما را قطع  کرد. 

دستم را گذاشتم پشت گردنم و پرسیدم: شما صدای افتادن چیزی را از آسمان نشنیدید؟ 
- شاید شازده کوچولو بوده و با صدای بلندی خندید. آن‌قدر صدای خنده‌اش بلند شد که فکر کردم حتما جمشيد از خواب می پرد.
 
-برای صدای شازده‌کوچولو زیادی بزرگ بود آخه
-گفتی قهوه نمی‌خوری؟ 
حتی منتظر جوابم نماند. پنجره را بست و چراغ را خاموش کرد. 

یک برگ اکالیپتوس از روی زمين برداشتم و با دستم خردش کردم. بوی عجيبی دارد و هربار که همچین بوهایی به هم می‌خورد تصمیم‌های عجیبی برای خانه‌داری می‌گیرم. مثلا اینکه چند برگ ازش بچینم و ببرم خانه و شب‌ها دم‌نوش‌های خوشمزه درست کنم. یا این‌که فردا عصر حتما کیک هویج درست می‌کنم و برای همسایه‌ی طبقه‌ی بالا می‌برم و باهاش دوست می‌شوم. یا از این به بعد حتما توی قوری چای عناب می‌ریزم. 

برگ‌ها را از توی دستم ریختم کف حیاط. 

توی آشپزخانه صدای سوت کتری بلند شد. جمشيد با قیافه‌ی یک قاتل فراری نشسته بود پشت میز و یک صدای ممتد زشت را با جعبه‌ی خالی کبریت در می‌آورد و هی زیر لب می‌گفت انگار یه دسته غاز وحشی حمله کردن تو اتاق خواب! صدای کشیده شدن پایه‌ی صندلی از جایم پراند و جمشيد درست روی لبه‌ی درگاهی آشپزخانه رویش را به‌سمتم برگرداند و گفت: یادته گفته بودی وقتی بچه بودی یه دسته غاز وحشی از وسط کوچه‌تون رد شدن و تو ترسیدی؟ 

گفتم آره. اولین‌بار بود که یکی از بچه‌های کوچه داشت ماجرای قتل اميرکبير توی حمام فین رو تعریف می‌کرد. 

- و تو فکر کردی قاتل‌های امیرکبیر حمله کردن! 
قهقهه زد و محکم خورد به در آشپزخانه. از صدای کوبیده شدن در به دیوار تکان سختی خوردم و پشت گردنم تیر کشید. 

بعد خودش را جمع کرد و صورتش را جدی کرد و گفت:
-حق داشتی! حمله‌ی غازهای وحشی خیلی ترسناکه! 

قوطی نسکافه و جعبه‌ی چای کیسه‌ای کنار هم و هر دستم روی یکی‌شان. 
یا باید چای می‌خوردم یا یک قهوه‌ی فوری.

کانال عصر ایران در تلگرام

دیگر خبرها

  • داستان‌های ادامه‌دار ستاره عراقی؛ علی عدنان از ایران رفت!
  • داستان شفافیت (۲)؛ بیم و امید یازدهمین مجلس برای شفاف شدن
  • بهترین فیلم های وسترن با بازی «لی ون کلیف»؛ از Beyond the Law تا The Grand Duel
  • فراخوان جایزه داستان و بازآفرینی منتشر شد
  • داستان شفافیت؛ قسمت اول
  • تاریخ برده‌داری به زبان طنز
  • سیمینی که دانشور بود
  • بدترین فیلم‌های ترسناک تاریخ سینما!
  • کدام کتاب «سروش صحت» باعث صف طولانی در اصفهان شد؟
  • آدینه با داستان/ چی از آسمان افتاد؟!